بازدید امروز : 368
بازدید دیروز : 42
موسوی را بهتر بشناسسم!
گفتاری افشاگرانه از استاد حیدر رحیم پور ازغدی:
در این انتخابات در ضمن مشخص شد که هر کاندیدا چقدر وزن دارد؟ از بین 4 کاندیدا، کروبی پنجم شد. یعنی آرای باطله از آرای کروبی بیشتر شد. برخی میگویند کروبی بازی خورد، باید بگویم یک عدهای هستند که در بازی نیستند ولی میگوییم نیمکتنشین هستند اما کروبی با اینکه انسان خیلی خوبی است، از ابتدا اصلاً در بازی نبود که بخواهد بازی بخورد.
درخصوص موسوی باید بگویم، وقتی حزب جمهوری اسلامی را میخواستند تأسیس کنند، من تهران پیش آیتالله خامنهای بودم، ایشان گفت امام دستور دادهاند که حزب جمهوری اسلامی را افتتاح کنید. شب قبل از آن، آیتالله بهشتی با مقداری پول آمده بود و گفته بود مصلحت نیست که حواله یا وامی بگیرید، با این پول، کارهای مقدماتیاتان را انجام دهید. من از همان اول با گزینش آیتالله خامنهای عضو هیئت مؤسس حزب بودم. موسوی هم همشهری آیتالله خامنهای بود و ایشان هم بنا به لطفی که به او داشتند، وی را به حزب آوردند و روزنامه حزب را هم به او سپردند. این در حالی بود که موسوی قبل از آن با اشخاصی مثل پیمان که یک آدم چپ نیمه مارکسیست بود، نزدیک بود. موسوی بعداً با آیتالله خامنهای درگیر شد و تمام وجودش مخالفت با ایشان شده بود.
همین آقای موسوی یک روز آشکارا گفت "فلانی ما سلطان را برداشتیم، باز میخواهیم برای خودمان شاه بتراشیم." یعنی نظرش درباره ولی فقیه عین شاه بود. امام را به عنوان منهای روحانیت به عنوان شخصیتی انقلابی قبول داشتند، بازرگان هم همینطور بود، رفیق من بود اما در اثر همین نوع نگاهها بود که میگفت ما اسلام را برای ایران میخواهیم ولی شما ایران را برای اسلام میخواهید.
دیشب یک آدم متدین با تحصیلات بالا میگفت چرا امام در آن جریان از موسوی حمایت کرد؟ گفتم امام به هرکس حکومت میدادند، میگفت از حکومت اطاعت کنید. صیاد شیرازی گریه میکند، التماس میکند که به من قدرت بدهید، من قبل از اینکه ضدانقلاب در کردستان ریشه بدواند، ریشهاش را میخشکانم. امام گفتند هرچی بنیصدر میگوید، قبول کنید. امام میخواست سازمان حکومتی درست کند، به صورت خانخانی نباشد. اما به وقتش هم که رسید، در ساعت 12 شب فرمود همه هم بگویند بنیصدر خوب است، من میگویم بد است. از نظر آنها این یعنی فوق استبداد اما از نظر ما یعنی اسلام محض. پس امام وقتی از بنیصدر پشتیبانی میکرد، وقتی از بازرگان پیشتیبانی میکرد، وقتی از موسوی پشتیبانی میکرد، از حکومت و رئیس قوه مجریه پشتیبانی می کرد نه از شخص. موسوی بینی و بین الله کاملاً روشنفکر زده بود و همکاریاش با جمهوری اسلامی هم جاهطلبانه بود. از آن هم گذشته، مرد مسلمان، تو در 2 دوره هاشمی رفسنجانی اگر میآمدی، رئیسجمهور می شدی، در 2 دوره خاتمی میآمدی، رئیسجمهور می شدی، خودت نخواستی اما حالا آمدی به جنگ عدالتخواهان؟ موسوی، خاتمی، ناطق نوری و هاشمی رفسنجانی در یک خط قرار گرفتهاند.
از بحث اصلی فاصله نگیریم، دکتر احمدینژاد باید نیروهای ارزشی را از هرجا که هستند، جمع کند و روی کار بیاورد، به نیروهایی که هستند، قناعت نکند. او یک بار به من گفت آقای رحیمپور عزیز! اینها نمی خواهند کمک کنند، می خواهند بیایند کار خودشان را به نام ما انجام دهند. گفتم بالاخره هنر مدیریت همین است که اجازه ندهد ساز خود را بزنند.
اما وظیفه جریان عدالتخواه از این به بعد در مقابل خط زر و زور و تزویر چیست؟ سکوت، ماست مالی کردن و...؟ خیر، بلکه روشنگری. ما در اسلام سرمایه متمرکز در مقابل فقر محرز و مسلم نداریم. ما در اسلام آقازادهپروری و قوم و خویشپروری نداریم. عثمان از وقتی که قوم و خویش بازی کرد، اسلام ازبین رفت. عمر و ابوبکر هم حتی این کار را نمیکردند. مالک و ابوحنیفه با یکدیگر صحبت می کردند. مالک گفت اگر بعد از شیخین، علی به خلافت رسیده بود، این کارها نمیشد. اگر علی آمده بود، امویان جان نمیگرفتند، در دستگاه عثمان، امویان جان گرفتند. چون عثمان، لیبرال بود. مقدس ولی لیبرال.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید